آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت بیست و دوم
زمان ارسال : ۳۵۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
ندا با دیدنم جا خورد و گفت:
ـ هدیه چی کار کردی؟
ابروانم را با دست پوشاندم و به سمت اتاقم رفتم. صدای طناز را شنیدم که گفت:
ـ ماندانا ابروهاش رو برداشته.
ندا اتاقم آمد و گفت:
ـ رفته بودی پیش ماندانا؟ توام؟!...
نگاهش کردم. نمیدانستم چه بگویم. طناز ازم خواسته بود که از ماندانا بد نگویم. زیر لب گفتم:
ـ نمیدونستم اینطوری میکنه.
شب که پدرم آمد سعی داشتم باهاش
نازنین
00رمان عالی بود