پارت بیست و یکم :

بعد از آن شب کمی اوضاع عادی شده بود. من کاری به کار طناز نداشتم و طناز هم کاری به کار من نداشت. ندا هم مثل همیشه نقش نامادری مهربانش را بازی می‌‌کرد.
پشت لپ تاپم نشسته و در حال صحبت تلفنی با نازی بودم.
ـ واقعاً مهمونی خوبی بود نازی جان! از مادر و مادربزرگت بازم تشکر کن!
ـ عزیزم به منم خیلی خوش گذشت! چقدر مامانم ازت تعریف کرد! می‌‌گفت دوستت خیلی خانومه... انشالله خوشبخت بشه.
ت

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۰۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ساحل

    00

    خسته نباشید

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.