پارت بیست و یکم

زمان ارسال : ۳۵۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

بعد از آن شب کمی اوضاع عادی شده بود. من کاری به کار طناز نداشتم و طناز هم کاری به کار من نداشت. ندا هم مثل همیشه نقش نامادری مهربانش را بازی می‌‌کرد.
پشت لپ تاپم نشسته و در حال صحبت تلفنی با نازی بودم.
ـ واقعاً مهمونی خوبی بود نازی جان! از مادر و مادربزرگت بازم تشکر کن!
ـ عزیزم به منم خیلی خوش گذشت! چقدر مامانم ازت تعریف کرد! می‌‌گفت دوستت خیلی خانومه... انشالله خوشبخت بشه.
ت

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ساحل

    00

    خسته نباشید

    ۴ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.