پارت دوم

زمان ارسال : ۱۷۶ روز پیش

مریم جلوی در ایستاده و دست دانیال را در دست داشت. با مهربانی ‌‌گفت:

ـ یه روز که دانیال پیشم نمیاد دلم براش یه ذره می‌‌شه.

سعید لبخند زنان به دانیال گفت:

ـ میای پسر من و خاله مریم شی؟

دانیال سرش را به علامت منفی تکان داد. ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید