پارت دوازده

زمان ارسال : ۳۹۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

ایمان به ماشین علاقه ی زیادی داشت ،عمو این تخت را برای هدیه ی تولدش خریده بود،آن روز که شاگرد مغازه به همراه عمو برای وصل کردن تخت به خانه ی ما آمده بودند ،ایمان از خوشحالی سر از پا نمی شناخت،آنقدر با چهره ی معصومش ،صورت عمو را بوسید که عمو به گریه افتاد،آهی می کشم ،موهایم را که نامرتب در صورتم ریخته شده کنار میزنم ،چقدر عمو به گردن ما حق دارد و من شرمنده ی او هستم،در این هنگام صدای زنگ د

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.