پارت هشتاد و دوم

زمان ارسال : ۲۹۷ روز پیش

- خودت هم می‌دونی ازدواج‌مون فقط روی همون یه تیکه کاغذِ!

- چطوری می‌تونی بهش بگی یه تیکه کاغذ؟

دستانش را بالا برد و با لحن حرص آلودی ادامه داد:

- من قلبم رو بهت دادم گلشن!

گلشن سری به اطراف تکان داد و خیلی آروم گفت:
...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید