میانبر به تباهی به قلم ستاره لطفی
پارت شانزده :
صداهای اطرافش هرلحظه بیشتر میشد، طوری که جمجمهی دردمندش در حال انفجار بود.
صدای غرشِ خشدار و خبیثی به گوش رسید:
- همتون اسیر شدید... اسیر!
و بعد از آن صدای جیغ زنهایِ هراسناک بلند شد، ضجه میزدند و التماس میکردند آنها را رها کنند!
آنیا با ترس به عقبعقب ررمان فوق برای چاپ ارسال شده است و دیگر امکان مطالعه آن وجود ندارد. با تشکر از درک و توجه شما خوانندگان عزیز
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۲۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
سیتا
00خوب بود رمان ولی هفته یه پارت کم هستش پارت هدیه هم که بزاری دو تا خیلی کم هست
۱ سال پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
سلام عزیزم. روند رمان آنلاین همین طور هستش وگرنه من یک دفعه کلش رو بذارم که آفلاین به حساب میادش، اما چشم سعی خودم رو میکنم
۱ سال پیشFati
00اوه اوه داره کم کم جالب میشه
۱ سال پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
😍❤️
۱ سال پیششینا و مینا و شیما
۱۵ ساله 00سلام ستاره جون 🌼⭐ ما سه قلو هستیم و هر سه عااااشق رمانت هستیم وایی که چقدر قشنگ و جالب و هیجان انگیزه !-😍🎀 دمت گرم 🐰🥕
۱ سال پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
سلام عزیزان😍😍 خیلی ممنونم ازتون و خوشحالم که خوشتون اومده❤️
۱ سال پیشسلین
۲۰ ساله 00سلام و خسته نباشید به نویسنده عزیز :) رمان بسیار جذاب و هیجانی هست و موضوع جالبی داره و تکراری نیست . باید دستتون رو طلا بگیرن . خیلی عالیه ممنونم
۱ سال پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
سلام عزیزم ممنون از لطفت خوشحالم که خواننده خوش ذوقی مثل شما رو کنارم دارم😍❤️
۱ سال پیشفاطمه
۲۰ ساله 00یعنی چی میشه؟ لطفاً زودبه زودپارت بزارید❤️
۱ سال پیشستاره لطفی | نویسنده رمان
باشه عزیزم
۱ سال پیش
رزا
50جنابعالی که می خواستین بفرستین چاپ برا چی اصلا پارت گذاری را شروع کردی مگه مخاطب مسخره شما هان😬