پارت بیست و هفتم :

برگشت صنم به خانه ی رحمت، آن هم با آن حال و روز آه و ناله خاتون را به هوا برد‌. رحمت دستپاچه شده بود و گویا سر نخ زندگی از دستش در رفته بود. جاوید داخل ماشین نشست. نظام حق به جانب صنم را به کمک مولود داخل فرستاد و غرید:
_ این طرز دختر تربیت کردن نبود رحمت! نون نمک نخورده بودیم یه جور دیگه باهاش تا میکردم.
رحمت اما لال شده بود. ترسیده و نگران برگشت و به لنگ زدن دخترش نگاه کرد. چهره ی همچو

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۰۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    سلام رمان تموم سدآیاواینکه عالیه مریم خانم

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.