اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت بیست و هفتم :
برگشت صنم به خانه ی رحمت، آن هم با آن حال و روز آه و ناله خاتون را به هوا برد. رحمت دستپاچه شده بود و گویا سر نخ زندگی از دستش در رفته بود. جاوید داخل ماشین نشست. نظام حق به جانب صنم را به کمک مولود داخل فرستاد و غرید:
_ این طرز دختر تربیت کردن نبود رحمت! نون نمک نخورده بودیم یه جور دیگه باهاش تا میکردم.
رحمت اما لال شده بود. ترسیده و نگران برگشت و به لنگ زدن دخترش نگاه کرد. چهره ی همچو
اسرا
00سلام رمان تموم سدآیاواینکه عالیه مریم خانم