پارت شانزده :

کنار دیوار نمور پستو، اشکهایش با صدای ریز موش های داخل دیوار، هم نوا شد تا خوابش برد.

یک ساعت، دو ساعت! چند دقیقه! نفهمید کی و چه وقت از این عالم پر غصه فاصله گرفته است.

وقتی به خودش آمد که خاتون دست نوازش روی سرش میکشید. از ترسِ رحمت ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.