پارت چهارده

زمان ارسال : ۳۳۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

گفت و از کنار هوشنگ گذشت. هوشنگ بلافاصله آستین لباسش را گرفت. دریا برزخی شد. نگاه تند و تیزی سمتش انداخت و به ضرب آستینش را کشید. سپس، انگشتش را بالا برد و به تهدید گفت:

_ یه بار، فقط دلم می خواد یه بار دیگه بهم نزدیک شی...

_ من باباتم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید