پارت بیست و نهم :

شب اول!

دمدمای غروب باز هم از اتاقش بیرون آمد و باز هم بی‌توجه به حضور او در خانه، خودش را در آشپزخانه مشغول کرد.
طی چند ساعته گذشته کلی با خودش کلنجار و در نهایت به این نتیجه رسیده بود که هیچ راهی ندارد جز اینکه به یاسین امین نزدیک شود. اول باید هدف او را می‌فهمید و بعد همه‌ی وقتش را روی اهداف خودش سرمایه‌گذاری می‌کرد. وگرنه هر چه تا کنون رشته بود پنبه می‌شد و سر او به عنوان

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۰۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.