قوانین سرد به قلم مریم السادات نیکنام
پارت سی :
صبرا چند سانتی از میز فاصله گرفت و او دوباره گفت:
_ امنیت سیستم من بالاست ولی دوست دارم وقتی برگشتم همه چی سر جاش باشه.
گوشهی بینی صبرا از تذکر او بالا رفت و چین به ابرویش افتاد. مرد جوان اما پلک باز کرد و تکیهاش را گرفت. چشمش به ظرف پیتزا افتاد و ادامه داد:
_ بمون تو اتاقت تا برگردم. بابت نهارم لازم نیست به زحمت بیفتی. یه چیزی از بیرون میگیرم برای جفتمون.
لبهای صبرا بهم ج