قوانین سرد به قلم مریم السادات نیکنام
پارت بیست :
دستهای زهرا، خالی و بیثمر روی هوا ماند. صبرا ولی پشت در اتاقش سر خورد و روی زمین نشست. بغضش گرفته بود. رفتارهای این زن غبار از کمبودهای فاحش زندگیش میزدود و افشایشان میکرد.
زانوهایش را بغل کرد و پیشانیش را به آن چسباند.
حسادتش میشد ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Ronika
01خیلی علیه صبرا گارد داره از بالا ب پایین نگاه میکنه بهش:/