پارت نوزده :

کنجکاو شد. دوباره مسیرش را تغییر داد و متعجب سمت مرد جوان و سیستم زیر دستش رفت.

در همین حین یاسین به حرف آمد و محکم گفت:

_ اگه حافظه‌ام خوب کار کنه همین دو ساعت پیش بود که گفتم سرک کشیدن تو کار بقیه زشته. احیانا که یادت نرفته نه؟!
...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.