پارت هجده :

سرش را بلند کرد و لبخند محو و معنی‌داری به اتفاقات قبل و اتفاقاتی که در شرف وقوع بود زد.

کمی آنطرف‌تر، صبرا با خودش کنار آمد و صندلی خالی مقابل زهرا را عقب کشید.

برق امید در چشمان زن جهید. او اما در سکوت پشت میز نشست و کاسه‌ی آشش را پیش ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.