سهمی از عشق به قلم راضیه نعمتی
پارت هجده
زمان ارسال : ۳۶۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
کمی آنطرفتر، درست زیر پلهها، حورا به یک مراقب خانم التماس میکرد:
ـ تو رو خدا بذارید برم بالا امتحانمو بدم. این امتحان خیلی برام مهمه.
مراقب ابرو درهم کشید و با لحنی تند گفت:
ـ جلو نیا! میدونی ساعت چنده؟ ده دقیقه بیشتر تا آخر وقت امتحان نمونده. تو این ده دقیقه چطوری میخوای به سؤالا جواب بدی؟ هان؟
حورا که میدید مراقب به هیچ صراطی مستقیم نیست با لحنی پرتمن
فریبا
00خوبه