پارت دوم

زمان ارسال : ۱۷۸ روز پیش

ﺑﻐﺾ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺑﺎ ﺷـﻨﻴﺪﻥ ﺣﺮﻑﻫﺎﯼ ﻋﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻃﺮﺯ ﺩﺭﺩﻧﺎﮐﯽ ﺷـﮑﺴـﺖ.

ﺑﻠﻨﺪﺑﻠﻨﺪ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﭘﺪﺍﻝ ﮔﺎﺯ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯽﺩﺍﺩ.

ﺁﻥﻗﺪﺭ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻫﻢ ﮔﺮﻳﻪﺍﺵ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﻭ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ

ﺭﺳــﻴﺪ. ﺗﺎﺯﻩ ﺗﻮﯼ ﺍﺗﺎﻗﮏ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﯽ ﻓﻬﻤﻴﺪ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺍﻧﺸــﺠﻮﻳﯽ

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید