آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت هجده :
سر خیابان ایستادم و گوشیام را از کیفم بیرون آوردم و درخواست اسنپ کردم و لحظاتی بعد مردی میانسال که پشت فرمان بود، جلوی پایم نگه داشت و من سوار شدم و آدرس خانه نازی را برایش گفتم.
ساعت سه و نیم بود که راننده دم در خانه قدیمیای نگه داشت. کرایه راننده را دادم و تشکر کردم و پیاده شدم. به پلاک نگاه کردم و مطمئن شدم درست آمدهام. مانتو و روسریام را مرتب کردم و زنگ در را فشردم. صدای
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۰ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۰۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.