پارت سیزده

زمان ارسال : ۳۰۹ روز پیش

شب بود و خواب به چشمانم نمی‌‌آمد. اتفاقهای آن روز که با حضور غیر منتظره نوید شروع شده و با تولد و سالگرد و در آخر رفتار محجوب ندا به پایان رسیده بود، اجازه خواب را از من سلب کرده بود. به یاد حرفهای نوید درباره رابطه خودم و ندا افتادم و با خودم حرف زد ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید