قاب عکس کهنه به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت هشتم
زمان ارسال : ۳۳۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
نمیفهمیدم این همه خوشی به خاطر بخت من است یا چهارصد تومان شیربهای پیشکشی، اما هر چه که بود از این همه توجه سرخوش بودم.
ننه مدام سفارش میکرد که سنگین و رنگین باشم و نخندم. خاله خانم در حیاط را هول داد و یااله گویان داخل شد. ننهام زبان به اصرار گرفت که داخل بیایند و چای و شیرینی بخورند. قبول نکردند. جنگی ما را سوار اتومبیل کردند و راهی شهر شدیم.
روی صندلی عقب اتومبیل، پشت گو
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
حتما به زددی
۱۱ ماه پیشاسرا
00عالیه امیدوارم همیشه پارتهامنظم باشن
۱۱ ماه پیشآرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
نوش نگاهتون. شک نکنید که اینطور خواهد بود. من به شدت در پارتگذاری منظمم😄 چه اینجا و چه در کانال رمانم.
۱۱ ماه پیشرزا
00سبک ساده ودلنشینی پارت های هر روزه ومنظم دست مریزاد نویسنده جان😘
۱۱ ماه پیشآرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
قربونتون. ممنون از همراهی شما
۱۱ ماه پیشیلدا
10واقعا عالیه نویسنده جان قلم خیلی خوبی دارید . من خیلی ترغیب شدم به داستان های تاریخی چون زیاد دوست ندارم ولی این رنان عالی ، یکی طولانی تر پارت ها را کنید لطفا ادم دوست نداره تمام بشه پارت
۱۱ ماه پیشآرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
نوش نگاهتون به زودی ویآیپی ایجاد میکنیم که پارتها کامل و طولانی باشه.
۱۱ ماه پیشایلما
00عالی ارزوجون😍 اصلا دوسندارم تموم بشه
۱۱ ماه پیشآرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
نوش نگاهتون عزیزم
۱۱ ماه پیش
هاناخانوم
۴۰ ساله 10🌹🌹کاش پارتها طولانی تروبیشتربود،دلم میخواد زودتر به جاهای خوبش برسم در واقع کنجکاوم شدید😉😂