پارت ششم

زمان ارسال : ۳۳۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

دلم هری ریخت. با خود گفتم: پس زن هم دارد. باید هووی یک زن دیگر بشوم. خاله خانم با تعجب و خشم به برادرم نگاه کرد، گفت: والله عزت الله خان چیزی از مال و منال کم ندارد.‌ توی شهر هم دست روی هر دختری بگذارد به او نه نمی‌گویند. توان تجدید فراش دارد، حلال خدا هم هست. زنش هم راضی‌است. دیگر مشکلی ندارد که بخواهد شیربهای زیاد بدهد. سکوتی شد، دایی دست حنا بسته‌اش را کشید به تک و توک ریشش. گفت: ما هم خوشب

269
47,335 تعداد بازدید
293 تعداد نظر
59 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    جالب آروز خانم

    ۱۱ ماه پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    نوش نگاهتون

    ۱۱ ماه پیش
  • ملی

    00

    انگار داشتن کالا معامله میکردن واقعاً درد طوبا رو با هر کلمه احساس می کردم

    ۱۱ ماه پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    😢😢😢

    ۱۱ ماه پیش
  • ..

    00

    عالی بود💜

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید