قاب عکس کهنه به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت ششم
زمان ارسال : ۳۳۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
دلم هری ریخت. با خود گفتم: پس زن هم دارد. باید هووی یک زن دیگر بشوم. خاله خانم با تعجب و خشم به برادرم نگاه کرد، گفت: والله عزت الله خان چیزی از مال و منال کم ندارد. توی شهر هم دست روی هر دختری بگذارد به او نه نمیگویند. توان تجدید فراش دارد، حلال خدا هم هست. زنش هم راضیاست. دیگر مشکلی ندارد که بخواهد شیربهای زیاد بدهد. سکوتی شد، دایی دست حنا بستهاش را کشید به تک و توک ریشش. گفت: ما هم خوشب
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
اسرا
00جالب آروز خانم