پارت هشتم

زمان ارسال : ۳۹۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

_ اشتراک داره. خواهر منم همین‌جوریه‌. وقتی چیزی رو دوست نداره پیامکی سفارش می‌ده، نیم ساعت بعد می‌آرن در خونه.

زهرا و یاسین بهم نگاه کردند و چشم‌های خسته‌ی مرد جوان بسته شد.

حق با مادرش بود. در این خانه داستان داشتند و این تازه شروعش بو ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.