پارت سوم

زمان ارسال : ۳۹۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

سرهنگ مقابل کمد طبقه‌بندی شده‌ی اتاق ایستاد، با دست چرخی به کره‌ی آهنی داد و انگشتش را درست روی نقشه‌ی ایران گذاشت.
_ اینجا، کانون توجه خیلی از کشورهای منطقه همین‌‌جاست.
به پشت سرش نگاه کرد.
_ و بستر مناسبی برای درگیری و حوادث خبرساز!
یاسین چند قدمی پیش آمد و صدای گام‌های بلند و‌ محکمش در اتاق طنین انداخت. به تذکر گفت:
_ ولی قربان من جدی گفتم، تنها راه تسلطمون به برج

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • شادی مغروری

    00

    عالی

    ۳ ماه پیش
  • انا

    00

    خیلی خوب

    ۳ ماه پیش
  • مهدیس

    00

    تازه شروع کردم فعلا که خوب بوده

    ۴ ماه پیش
  • مریم السادات نیکنام | نویسنده رمان

    🥰🥰

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.