پارت دوم

زمان ارسال : ۳۹۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

هوشنگ اما، بی هوا پس گردنی محکمی به او زد و غافل گیرش کرد.
_ نسناس! دختره ناکار شد. صدبار بهت گفتم وقتی حالت خوب نیست نیا خونه!
هوشیار دست پشت گردنش گذاشت و رو به برادرش غرید:
_ حقش بود. زبون درازی کرد کتک خورد.
هوشنگ چشم ریز کرد. هوشیار حق به جانب ادامه داد:
_ از این به بعد همینه! پرو بازی کنه زبونش کوتاه میکنم.
_ می خوای بکشیش؟
_ لازم شه این کارم میکنم.
فک هوشنگ محک

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.