پارت یکم

زمان ارسال : ۳۹۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 2 دقیقه

طوبا:
فقط ۱۱ سال داشتم. صورتم همیشه گل‌انداخته بود و دوگیس سیاهم از زیر چارقدم دیده می‌شد. بین کودکی و بزرگسالی بودم. از یکسو وقتی تازه عروس‌ها را می‌دیدم که جنگ جنگی به النگوهایشان می‌دادند و به چشمانشان سرمه می‌کشیدند دلم می‌رفت. از سوی دیگر دخترکان را می‌دیدم که عروسک‌های پارچه‌ای در دست زیر سایه دیوارها خاله‌بازی می‌کنند سرخوش خود را به آنان می‌رساندم و دور از چشم ننه‌

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سارا داودی

    00

    عالی

    ۲ ماه پیش
  • ماهین

    00

    عالی

    ۴ ماه پیش
  • ماهین

    00

    عالی

    ۴ ماه پیش
  • فایزه

    00

    عالیه

    ۴ ماه پیش
  • فایزه

    00

    عالیه

    ۴ ماه پیش
  • نیما

    00

    خیلی عالیه

    ۴ ماه پیش
  • لیلا

    00

    خوب بود

    ۸ ماه پیش
  • عالیه

    00

    بهترین رمان

    ۹ ماه پیش
  • ERAN

    00

    ,,

    ۹ ماه پیش
  • علی

    00

    خوبه

    ۱۰ ماه پیش
  • بنده خدا

    00

    خیلی دیر میاد بالا نزدیک ۴ دقیقه هنوز نیامده

    ۱۱ ماه پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    متاسفانه مشکل اینترنته. من و اپلیکیشن تقصیری نداریم.

    ۱۱ ماه پیش
  • آیدا

    00

    خوب

    ۱۲ ماه پیش
  • نازنین

    00

    رومانش عالیه

    ۱۲ ماه پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    متشکرم😍

    ۱۲ ماه پیش
  • فاطمه

    00

    خوبه

    ۱۲ ماه پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    ممنونم🥰😍

    ۱۲ ماه پیش
  • شیما

    00

    خوبههه

    ۱ سال پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    زنده باشید❤

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.