پارت هفتاد و نهم

زمان ارسال : ۲۹۳ روز پیش

*****

مامان منیر عاشق سریالی بود که ساعت یک بعدازظهر پخش می‌شد! با هیجان نشسته بود مقابل تلویزیون و رفته بود توی بهر قصه‌ی سریال. با تاسف گفت:

- نگاهش کن! نگاهش کن! حالا این مَرده خودش طلاها رو دزدیده ‌ها! چه آدم‌هایی پیدا می‌شن!
...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید