تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت هفده :
از ماشین هلن که پیاده میشویم مسیر بعدی تا جنت آباد را سوار اتوبوس میشویم. اتوبوس آنقدر شلوغ است که نفس به نفس بقیه مسافرها ایستادهایم. دستم را به زور به میلهی بالای سرم گرفتهام و نگاههای اخمالود و بازجویانهی پیرزنی که روی صندلی روبرویم نشسته، ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نازنین مریم
20خیلی خیلی قشنگه ،بی صبرانه منتظر ادامه رمان هستم دمت گرم