حامی به قلم راضیه نعمتی
پارت دوم
زمان ارسال : ۴۰۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 19 دقیقه
پیمان فرو رفته در کت و شلوار مشکی با ابروانی درهم وارد آسانسور شد و شاسی طبقهی هفتم را فشار داد. لحظاتی بعد خارج شد و با قدمهایی محکم وارد شرکت شد. منشی به احترامش برخاست و گفت:
ـ سلام آقای مدیر.
پیمان سرش را به نشانه جواب سلام پایین آورده نگاه عصبیاش را به منشی دوخت و گفت:
ـ آقای شریف زنگ نزدن؟
ـ نه، ایشون تا حالا تماس نگرفتن.
پیمان زیر لب گفت:
ـ لعنتی! پیش
مرسانا
00عالی