حامی به قلم راضیه نعمتی
پارت سوم
زمان ارسال : ۴۰۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
نیکی همانطور که کیک میخورد با یک دستش مطلب تایپ میکرد و با دست دیگرش تلفنی با دوستش صحبت میکرد که فریاد برقآسایی بر سرش فرود آمد:
ـ خانم پارسا!!!
کیک به گلوی نیکی پرید. در حال سرفه کردن بلند شد و همانطور که گوشی را سر جایش میگذاشت، گفت:
ـ سلام دایی!
پیمان با عصبانیت گفت:
ـ دنبال من بیا!
نیکی امر او را اطاعت کرد. پیمان در را باز کرد و با اخم گفت:<
ساناز
00عالیه