در رویای دژاوو به قلم آزاده دریکوندی
پارت هفتاد و هفتم
زمان ارسال : ۳۶۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه
فریال با کف دستش چند ضربه به پشتش نواخت اما افاقه نکرد. فرهاد لحظه به لحظه سرخ تر میشد. سحر با نگرانی از جای برخاست و میز را دور زد تا یک لیوان آب به او برساند.
- یکم آب بخور چی شدی یهو؟
عطا خیلی بی خیال و مضحک به عکس العملش پوزخندی ز ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
P
00😍❤