پارت هفتاد و هفتم

زمان ارسال : ۳۰۷ روز پیش

فریال با کف دستش چند ضربه به پشتش نواخت اما افاقه نکرد. فرهاد لحظه‌ به لحظه سرخ تر می‌شد. سحر با نگرانی از جای برخاست و میز را دور زد تا یک لیوان آب به او برساند.

- یکم آب بخور چی شدی یهو؟

عطا خیلی بی خیال و مضحک به عکس العملش پوزخندی ز ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید