پارت چهل و هشتم

زمان ارسال : ۲۵۶ روز پیش

دود سیاه در سرتاسر خانه‌ متروکه پخش‌شده بود.دودی که نفس کشیدن را دشوار می‌کرد.بردیا و امیرسام دست خود را بر روی دهان گذاشتند تا مانع استنشاق دود شوند.تن هر دو پسر از شدت حرارت خیس عرق شده بود .به‌گونه‌ای که لباس‌هایشان به پوست بدن‌شان چسبیده بود.بردی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید