آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت چهل و هشتم
زمان ارسال : ۴۰۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه
دود سیاه در سرتاسر خانه متروکه پخششده بود.دودی که نفس کشیدن را دشوار میکرد.بردیا و امیرسام دست خود را بر روی دهان گذاشتند تا مانع استنشاق دود شوند.تن هر دو پسر از شدت حرارت خیس عرق شده بود .بهگونهای که لباسهایشان به پوست بدنشان چسبیده بود.بردی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
...
10همزمان هم دلم میخواد امیرسام با بهار باشه هم داداش دوقلوی بردیا باشه😂