بدلکاران «ریسمان سیاه و سفید» به قلم مبینا حاج سعید
پارت صد و هفتاد
زمان ارسال : ۳۱۱ روز پیش
نفسش فرصت بالا آمدن پیدا نکرد تا دست مرد بالا آمده و مشتش به سمت صورتش به حرکت درآمد. وحشت زده و سریع، جاخالی داد و سرش را پایین برد. مرد با مشتهای پی در پی، به او نزدیک شد و ساتی به همین منوال مشغول دفاع کردن از خود بود اما نمیتوانست ضربهاش را به ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما