طعم تلخ زندگی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت بیست و هشتم
زمان ارسال : ۱۲۹۴ روز پیش
ساعتی بعد ماشین بهزاد، مقابل خانهای ویلایی متوقف شد. در کرمی رنگ و بزرگ، با دیوارهایی از آجر سفالی و شاخههای رُز قرمزی که از داخل حیاط روی دیوار خزیده و آویز شده بودند. مهدخت با هیجان به نمای سنتی و زیبای خانه چشم دوخت و ذوقزده گفت:
- همین خونهاس؟ چه قشنگه!
بهزاد ح
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
مهراوه
۱۷ ساله 40احتمالا آخرش با پرهام ازدواج میکنه