پارت بیست و نهم

زمان ارسال : ۱۲۹۱ روز پیش

بهزاد قدمی جلوتر رفت؛ مقابل مهدخت، دست به سینه ایستاد و با نگاهی کنجکاو پرسید:
« مگه تو مقصر بودی که از برخوردشون می‌ترسیدی؟!»
هاله‌ای از اشک، چشم‌های غمگین دخترک را پوشاند و لب پایینش را به دندان گرفت تا بغضش نشکند. پیاپی پلک زد و با نفسی عمیق هوا را بلعید؛ بازدمش را با
1393
277,593 تعداد بازدید
842 تعداد نظر
97 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نرگس

    120

    چقد گناه داره ولی نباید به یه پسر اعتماد میکرد☹کاش بهزاد برا اون فرید خاک بر سرو ادم کنه تا یه بار دیگه ازین کارا نکنه😐

    ۴ سال پیش
  • Zarnaz

    ۱۷ ساله 30

    عالیییی💜😍😘

    ۴ سال پیش
  • تی تی

    50

    عالییییییی بودددددد

    ۴ سال پیش
  • *^*^*

    ۱۶ ساله 140

    وای این چند روز که این بخش نمیومد انگار بهم گشنگی دادن روزی بیست بار میومدم چک میکردم 🤣🤣🤣🤣🤣

    ۴ سال پیش
  • آرام

    190

    خدا لعنت کنه آدمهایی مثل فرید و مژگان آبروی دیگران و میبرت

    ۴ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید