سبوی شکسته به قلم زینب اسماعیلی
پارت نهم :
از شدت استرس چشم هایم نوشته ها را دو تایی می بیند ،لرزش بدنم شدید تر شده ،میان بهت و گیجی که ذهنم را احاطه کرده،صدای محمد را شنیدم که فریاد می زد،تبریک می گم سوگل انتخاب اولت قبول شدی ،دانشگاه بوعلی همدان رشته ی گرافیک!!!!
ناباورانه به محمد نگاهی کردم ،گوشهایم کر شده بود و ادامه صحبت های محمد را نمی شنیدم ،پس بیخود نبود که دلم این همه شور می زد ،دوست داشتم کسی مرا از خواب بیدار کند و بگ
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۴۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.