پارت چهارم

زمان ارسال : ۳۸۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

دلم یک لیوان چای داغ می‌خواست و یک تکه شیرینی. به این هوس بی‌وقت لبخند زدم و به سمت سالن پذیرایی رفتم.

ایمان کنار عمو نشسته بود و عمو داشت برایش پسته باز می‌کرد. مادر با دیدنم گفت:

_ چرا لباس عوض کردی؟

_ ترجیح دادم یه چیز گرمتر ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.