سبوی شکسته به قلم زینب اسماعیلی
پارت چهارم
زمان ارسال : ۳۸۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
دلم یک لیوان چای داغ میخواست و یک تکه شیرینی. به این هوس بیوقت لبخند زدم و به سمت سالن پذیرایی رفتم.
ایمان کنار عمو نشسته بود و عمو داشت برایش پسته باز میکرد. مادر با دیدنم گفت:
_ چرا لباس عوض کردی؟
_ ترجیح دادم یه چیز گرمتر ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سحر
00طفلی🥲