سبوی شکسته به قلم زینب اسماعیلی
پارت دوم
زمان ارسال : ۴۱۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
خودم را جمع و جور کردم. اولینباربود همبازی کودکیام اینقدر دور به نظر میرسید. در آن کتوشلوار مشکی و پیراهن مردانهی سفید کاملا غریب بود. موهای مشکی رنگش را بالا شانه زده بود و چشمهای میشی رنگش حرفهایی برای گفتن داشت. برق چشمهایش از آن وقتها بود که میخواست بگوید سوگل وقت داری حرف بزنیم اما هیچ نگفت. زیر لب گفتم:
_ سلام. خوش اومدید. گفتم دسرها رو درست کنم بعد بیام.
لبخند