سایه ی من (جلد دوم) به قلم زهرا باقری
پارت سی و هشتم :
با درموندگی فقط دنبال نشونه ای از حیات میگشتم؛ اما پیداش نمیکردم. همه جا ساکت و سوت کور بود! هوا هم تاریک و حتی پرنده پر نمیزد. اونقدر ساکت بود که خیلی زود متوجه حضور یه نفر دیگه توی خیابون شدم! یکی داشت میومد طرفم ولی نمیدیدمش. تنها چیزی که حس میک ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مریم
00چرا این سیاوش انقد مشکوکه؟مطمئنی پدر حامد آدم خوبی بود؟ اخلاق های معصومی رو بیشتر می پسندیدم