در رویای دژاوو به قلم آزاده دریکوندی
پارت شصت و ششم
زمان ارسال : ۳۹۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه
مدام با خودش سرزنش گونه تکرار کرد که چرا به فکر خودش نرسیده که لباسهای مناسبتر و بیشتری بیاورد یا حتی اگر جلوی چشمانِ او، برای خودش بر میداشت، حالا همچین جسارتی نمیکرد! فرهاد توی آشپزخانهی پر نور و مرتب، پشت به او ایستاده بود و داشت یک لیوان آب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سیتا
00از دست این فرهاد به پیرزن چی کار داری حسود