پارت شصت و ششم

زمان ارسال : ۳۶۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه

مدام با خودش سرزنش گونه تکرار کرد که چرا به فکر خودش نرسیده که لباس‌های مناسب‌تر و بیشتری بیاورد یا حتی اگر جلوی چشمانِ او، برای خودش بر می‌داشت، حالا همچین جسارتی نمی‌کرد! فرهاد توی آشپزخانه‌ی پر نور و مرتب، پشت به او ایستاده بود و داشت یک لیوان آب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید