میانبر به تباهی به قلم ستاره لطفی
پارت یازده :
صدایِ خرناسی عجیب به گوشش رسید. نمیدانست چهکار کند. لرزش دستانش و نفسهای بریدهاش حالش را بد کرده بود. فضا بهقدری خفه بود که احتمال داشت هرلحظه نفسش قطع شود و عاجزانه، تمنا میکرد برای قدری اکسیژن.
بوی تعفن و نم دیوارها، برایش بسیار عذابآور بودند. صدای قدمهایرمان فوق برای چاپ ارسال شده است و دیگر امکان مطالعه آن وجود ندارد. با تشکر از درک و توجه شما خوانندگان عزیز
مطالعهی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۵۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
میم
00اره جایحساسی تموم شدکاش تعداد پارتارو بیشتر میکردین من چند روزه منتظر پارت جدیدم