بلاک کد به قلم حدیث افشارمهر
پارت بیست و ششم
زمان ارسال : ۳۹۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
و بی توجه سرش را به زیر انداخت و نفسش را بیرون داد. دیار یک بار نگاهم کرد و دوباره تقه ای به شیشه زد و گفت:
-لطف کنین یه ذره از غذای امروز بدین بیمار نتونست بخوره.
چشمانم را گرد کردم و زیر لب گفتم:
-من که تا خرخره پرم.
چشم غره ای بهم رفت. خانم جمالی کنترل را به دست گرفت و با نهایت بی اعتنایی تلویزیون قدیمی را روشن کرد و گفت:
-نداریم.
اشاره ای به قابلمه ی گوشه ی آشپزخا
Fati
00با اینکه وقتی شروع کردم به خوندن فک کردم رمان جالبی نیست ولی رفته رفته بی نظیر شد هم رمانت هم قلمت عالیه همینطور ادامه بده😍🌹