بلاک کد به قلم حدیث افشارمهر
پارت بیست و پنجم
زمان ارسال : ۳۹۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
وقتی می خواستم در بدترین شرایط کنارم باشد حتی به خودش زحمت نداد حالم را بپرسد چه برسد درکم کند.
اما دیار...بی اندازه مهربان، با فهم و جنتلمن بود. حواسم نبود که لقمه به دست نگاهش می کردم و خشکم زده بود.
خوش به حال زنی که او را دارد. نگاهم چرخید و روی انگشت دست چپش ثابت شد. هیچ حلقه ای نداشت!
چه سودی برای تو دارد مایا؟ تو خیلی وقته برای اون یک مهره ی سوخته ای. یک شخص فراموش شده، دختر