پارت سی و چهارم

زمان ارسال : ۲۷۹ روز پیش

امیرسام روبه بهار کرد و گفت

_قصد جون‌ت رو کردی دختر؟

ثامر بین هر دو نفر ایستاد و گفت

_بهار هر وقت که بخواد میتونه بیاد!

بهار از سر پیروزی خنده‌ای تحویل دلاوری داد.


خورشید جایگاه‌اش را به ماه عطا کرده بود و ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید