شروانو (شَروانو) به قلم آمنه آبدار
پارت سی
زمان ارسال : ۳۹۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
مسیر رفتنشان سر سبز بود و خلوت اما کمی که پیش رفتند، چند نفر از اهالی را دیدند.
نگاههایشان خیره و عجیب بود و باعث میشد آراس با جدیت نگاهشان کند تا از رو بروند.
تمام حرصش را هم سر افسار اسب خالی میکرد و آن را محکم توی دستش میفشرد.
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ملیسا
۱۶ ساله 10خیلی عالی بود اون آخرش ادمو می زاره تو خماری تا یک روز دیگه از فضولی مترکم