در رویای دژاوو به قلم آزاده دریکوندی
پارت پنجاه و نهم
زمان ارسال : ۴۰۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 11 دقیقه
- یه روز ظهر از سالن که زدم بیرون یه دفعه سر و کلهاش پیدا شد. دلم نخواست باهاش حرف بزنم ولی... خب من... امیدوار بودم یه چیزی بگه ولی چیز خاصی نگفت. فقط ازم پرسید...
فرهاد سرش را بلند کرد. حالا چشمانش منتظر به او نگاه میکردند.
- ازم پر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
منا
00اره پیداش کردم ممنون عزیزم، الان تقریبا پارت ۶۰ هستم و خیلی از دژاوو خوشم اومده😍 اینو که تموم کردم میرم سراغ مونالیزا🙂