ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت هفتاد و نهم :
سرم را بالا آوردم که با نگاه منتظر خانزاده روبهرو شدم. بزاق دهانم را قورت داده و آرام زمزمه کردم:
- نه، خواهش میکنم! نمیگم حق با من نبود که صد البته بود اما خوب از طرفی دور از ادب بود که این جوری عمل کنم و روت آب بریزم! منم اشتباه کردم!... اونم فقط برای ریختن آب! انتظار معذرتخواهی ازم نداشته باش.
به قیافه چموشم نگاه عصبی انداخت و من فقط خیره نگاهش کردم. اگر از من توقع عذرخواهی متق